تویی که پروانه سرمست تو است
چشمان من ز خماری مست است
زبان من شرمندگی در کام است
پرنده ی دل من همواره در دام است
چشمان پر گناه دلم را بسته ام
گلدان بی گل قلبم را شکسته ام
با چشمانی پر از درد و نیاز
در خانه ی تو را می زنم ای بی نیاز
ز تو می خواهم که مرا یاری کنی
سر من بر شانه ی توست دلداری کنی
قهر تو با مرگ من همراه است
مرگ همیشه با من در راه است
شب من تار است و بس تاریک
این ره نرفته دراز است و بس باریک
تو اقا هستی ومن دردمند بنده
رحم کن بر من ای تو بخشنده
دوست دارم که مرا یاری کنی
دل بی دلدارم را دلداری کنی
دل من همیشه شرمنده ی توست
بخشش از تو واستغاثه از بنده ی توست